به عراقیها گفتم: الدخیل الخمینی
اسرای عراقی تا به اسارت درمیآمدند، خیلی سریع این جمله را تكرار
میكردند: «الدّخیل الخمینی و الموت لصدام. الدّخیل الخمینی و الموت
لصدام.» كه ناخودآگاه ورد زبان ما هم شده بود. وقتی هیکل آن كماندو را دیدم
که با غضب نگاهم میکرد، نزدیك بود كه قبض روح شوم. با خود گفتم، بهتر است
اعلام اسارت کنم. ناخواسته و تند تند گفتم: «الدخیل الخمینی و الموت
لصدام.»
بدون آنکه بدانم اصلا چه میگویم، این جمله را تکرار میکردم. او لبش
را گزید و با چهرهی عصبانی گفت: «الدخیل الخمینی، هان؟... الموت لصدام،
هان؟...»